سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فریاد سکوت












 

شبها خوابم نمی برد!

نه با حافظ

نه فروغ که هوسش را میکنم گاهی..

نه شعرهای دوستان نو نویسمان!

هیچ کدام خوابم نمی کنند.

اما خواب زیاد می بینم!

خواب هایم همه ، بوی مرده می دهد

تعجب نکنید من در میان شما...

ببخشید اقا..

ای بابا خانم...

خانم محترم..

فرار چرا می کنی؟عذر خواهی می کنم فرار را که نمی شود کرد!!

چرا فرار می کنی؟

من مسلح نیستم!

شما در خواب من آمده اید یا من در واقعیت شما؟

چشمتان روشن..

خوش آمدید!

حق تشکیک محفوظ اما باور کنید من ذکرا هستم البته درست ترش ذکری است!

مقدسات چه هستند شما که مرده اید؟خدا جوابش را نداده هنوز؟

قضیه ی تسلسل چه؟

برایتان حل شده آنجا؟

چرا فرار می کند؟

نکند زشتم من؟

چه شده ام؟

حتما باید هاله ای بر سرم باشد؟

باشد..

بیدار که شدم مقدس می شوم...

من همیشه به دنبال ادمهای مقدس بوده ام

اعتراف می کنم مقدس ترینشان خودم بودم!

اعتراف می کنم چند سالیست به بیرون که می روم چادر سرم می کنم!

عزیزم ناراحت نشو لطفا

تو مقدس تر از منی

نرو!شما اگر در مسابقات دو شرکت کنی به یقین پیروزی!!

فرار نکن!

آقای خدا کجایی؟

به اینها بگو فرار نکنند!

لطفا مرا دوست داشته باشید؟!

عجب درخواستی!

چه حماقتی!

نه انگار..

 ایستاد..

در خواب چه خوب به حرفهای هم گوش می دهیم!!ممنون که تصمیم گرفتی دوستم بداری!

که به حرفهایم گوش دهی..

داشتم می گفتم شما که مرده اید..

.

.

.

لعنتی

همیشه به جاهای خوب که می رسیم تمام می شود،می شویم،می شوند!!

این انگار یک اصل است چه در خواب چه بیداری!!

مثل آقا ماشاالله  سرایدار مدرسه که تا مغازه ی کناری را خرید و کلی ذوق داشت..یکهو تمام شد!

اما یادش بخیر آخوند مدرسه گفت خدا برایش مغازه ای بهشتی در نظر گرفته!!

خیالم راحت شد...

 


نوشته شده در جمعه 89/7/30ساعت 1:2 صبح توسط فریاد سکوت نظرات ( ) | |

این روزها بیشتر از روزهای قبل دلتنگم

 

گور پدر تحصیلات که تورا به فرنگ کشاند

 

چه دل خوشی داشتیم...

 

تو،تارت،ناخوشی هایمان...

 

بلاد کفر سنگ دل می کند آدم را؟!

 

کجایی؟

 

قایم اگر شدی ، بی شک باید پیدایت می شد تا کنون...

 

نکند مرده ای ما انگ می چسبانیم بی خودی؟!!

 

با چسب2قلو می چسبانیم...

 

ببینم ، راستی..

 

خبر داری که عموشده ای؟

 

خبر داری مادرت  مر..اصلا ولش کن

 

سراغی از ما نمی گیری ولی باید بگویم..

 

اینجا همه چیز خوب است

 

مادرت نه ، نمرده..

 

پدرت اما هررور مردانه به قبر زنی سر می زند...

 

از روی بیکاریست پسر جان نه اینکه فکر کنی مادرت...نه

 

اگر دختری عمو صدایت زد آنجا ؛ هواست را جمع کن...

 

آخر قرار است او را هم بفرستیم به..

 

اما نه برای تحصیلات عالی او همش 7 سال دارد...

 

شاید برای اینکه حرفه ای رقاص شود!!

 

پدرش همیشه شاکی بود که زنم خوب نمی رقصد و از این جور شر و ورها...

 

خیالت بابت مادرت هم راحت باشد فعلا...

 

عجله نکن برای دیدنش..

 

قرار بود یک شرخ خیاطی خوب بخری برایش..چرخش به زور روغن کار می کند هنوز..

 

هرچه باشد تحصیلات خرج دارد..

 

 

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت 1:19 صبح توسط فریاد سکوت نظرات ( ) | |

 

....

داستانی که برایمان گفتند کشک بود!!

کشک بود که اگر خوب باشی ال می شود...خدا هوایتان را دارد..

کشکی شاید برای آش پشت پا

کشکی برای سربازیت

پشکل قانعمان کرد که گوسفند اسهال نمی گیرد...

و تو قانعمان کردی که ثروت خوشبختی میاورد...

زیبا شناسی جدید می گوید که اگر پول نباشد و تیپ تو زیبا نیستی حتا اگر چشمانت آبی باشد که طرفدارش کم شده اینروزها

کوچتان چقدر فرق داشت با کوچه ی ما انتهایش ختم می شد به هیچی مال شما..

یکی آسش را رو کرده و دور از تو پریده بود ...و نوبت تو نمی شود... قرار هم نبود...

آخ!نازی... اسپریت که به زور نان نخوردن یک روز خریده بودی تمام شد و کسی به آغوش تو نیامد و دختری هنوز حاضر نشده با تو..

غصه هایت زاده می شود که تو قصه ای شوی برای اینکه به خواب رویم همه ی ما...

نگو که تو بی فایده ای...

دیگه نباید با مونا برم جاهای ناجور..منو چه به کودکان کار و ...

 


نوشته شده در سه شنبه 89/7/20ساعت 9:48 عصر توسط فریاد سکوت نظرات ( ) | |

عین فخری که زشت بود و هرگز به زیبایی تبدیل نشد..

مثل عین الله شعر محمد که کور بود و نگاه های عاشقانه نصیبش نشد

مثل فاحشه ای که تمام شهر عاشقش بودند و...

تمام دفترم کثیف شده و شعرهایم را نه تو می خوانی دیگر نه...

 


نوشته شده در یکشنبه 89/7/11ساعت 1:5 صبح توسط فریاد سکوت نظرات ( ) | |

 

باید فرار کنم

باید که راهی بیابان شوم..

باید خدا را پیدا کنم..

شمشیرتیز کنم..

بوی جوراب پاره ی احمدی نژاد..

تمامش کن

تمامش کن و لطفا دوباره شروع نکن،دوباره این گونه هچ وقت..

شروع نکن به این افتضاحی..

شروع سه نقطه دارد بی هیچ نقطه به پایان می رسد..


نوشته شده در یکشنبه 89/7/4ساعت 8:35 عصر توسط فریاد سکوت نظرات ( ) | |

بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار! فکری به حال خویش کن این روزگار نیست...

عماد خراسانی


نوشته شده در پنج شنبه 89/7/1ساعت 3:29 عصر توسط فریاد سکوت نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت