سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فریاد سکوت












انقلاب تا آزادی..انقلاب تا آزادی...آزادی آزادی آزادی..

اما این مسیر نفرین شده!

آزادی بوی خون می داد...

آزادی تورا از ما گرفت و ماررا از خودمان!..

در انقلاب صدای نعره ی تمام شیرها را شنیدیم..

ما گریه نمی کنیم...ما گریه!...ما هیچوقت!!

اشک آور لعنتی مجبورمان می کند..

دوست عزیز آزادی جای خوبیست برای پیاده روی پنهانی؟

یواشکی..دستهایم..دستهایت..v

فراخوان ما برای آزادی..

جان دل تو برای ما آواز بخوان و ما هم پیش به سوی..

ای آوازه خوان اوین..ای برادر جان..

پیرما..آزادی..

چقدر بمیریم؟روزی چندبار؟...

زندگی انگار هر کداممان را پرت کرده در گوشه ای از...!

آزادی حرفهای ما آنقدر نزده ماندند که بوی تعفن گرفتند..

حرف های نزده شده متعفن ترین حرفها..

برادر من آزادی جان را می گیرد..مرگهای نزدیک..

ما در آزادی سیگارهای نکشیدمان را زیر پا له کردیم...

ما گم شدیم و این فانوس های بی نور به جاده ها حالی نمی کنند که ما گم شده ایم...کمک لطفا..

کجای کارمان می لنگد؟!!

قدم هایم تنها شدند در آزادی..

آزادی سکسکه هایمان را بند نمی آورد!

اشک...اش____ک...شلیک پر صدا...

مرگ.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/12ساعت 9:34 عصر توسط فریاد سکوت نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت