سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فریاد سکوت












هیچ خوب نبود..

با این که به من و دوستانش سپرده بود که شب  برایش دعایی کنیم!

دلش لک می زد که دوباره جمعمان جمع شود و با هم در خیابانهای گشاد شهر یا در نمیدانم کجای قدمی بزنیم

مثلا  قدم بزنیم در دنیایی که برای دختری که تمام عشقش راه رفتن روی جدول های کنار خیابان بود و شانه کردن موهایش،جایی نداشت!!

.

.

.

.

گورستان را برگزید،برای قدم زدن!

 


نوشته شده در شنبه 89/6/27ساعت 12:37 صبح توسط فریاد سکوت نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت